عوامل شکست خوردن یک بازی کامپیوتری بسیار گسترده و پیچیده تر از آنچه در ظاهر به نظر میرسد است و عواملی مانند ساده بودن گرافیک بازی و کوتاه بودن آن نمیتوان صرفا دلیل این باشد که یک بازی شکست خورده محسوب بشود چه بسا که عناوین بسیاری با گرافیک بسیار ساده و داستان های نه چندان پیچیده توانستند به موفقیت های بسیاری برسند و طرفداران زیادی پیدا کنند بلکه شاید بتوان بد اجرا کردن ایده های خوب را عامل مهم تری در شکست خوردن یک بازی نامید Prehistoric Dude آمده بود که با ساخت عنوانی با گرافیک ساده و ایده ای جذاب از دور وارد دنیای بازی های کامپیوتری بشود و چشم ها را به خود خیره کند و طرفداران زیادی پیدا کند اما متاسفانه همه چیز طبق نقشه پیش نرفت و مشکلات کلیدی و اساسی که در بطن این بازی وجود داشت سرانجام باعث شد Prehistoric Dude تبدیل به اثری شکست خورده شود که به زودی فراموش میشود و هیچکس حتی نامش را بخاطر نمی آورد.
در ادامه با تیم نقد و بررسی سایت Game Inja همراه باشید تا به نقد و بررسی این عنوان و دلایل شکست خوردنش بپردازیم.
این عنوان در ماه آگوست سال 2020 بر روی پلتفرم های Nintendo Switch و Microsoft Windows توسط تیم سازنده و ناشر lightUP عرضه شد و در همان ابتدا سیل نمرات پایین و نقد های منفی به سوی بازی از سوی منتقدان و گیمر ها جاری شد.
در ابتدا باید در مورد داستان بازی گفت که عملا داستانی وجود ندارد البته با توجه به کوچک بودن حجم پروژه ساخت این بازی نمیتوان گفت وجود نداشتن داستان بسیار غنی حتما در آن ضروری است اما اگر سناریو و داستانی حتی نه چندان پیچیده و درگیر کننده هم در آن وجود داشت میتوانست نکته مثبتی باشد اما در این بازی هدف شما فقط این است که در نقش یک انسان اولیه به دزدیدن غذا بپردازید و در نهایت تکه گوشتی را که در اختیار یک دایناسور است بدست بیاورید که این مسئله به هیچ وجه جذاب نیست و اگر حداقل مانند مجموعه بازی Mario هدفتان نجات معشوقتان بود داستان بازی کمی قابل تحمل تر میشد.
گرافیک بازی هم بسیار ساده و پیکسلی است و یاد آور بازی های روی کنسول های سگا و آتاری و نینتندو است اما به خودی خود از این مسئله نیز نمیتوان ایراد گرفت زیرا گرافیک ساده و پیکسلی هنوز هم طرفداران خاص خودش را دارد و عنواین زیادی با همین گرافیک در حال حاضر منتشر میشوند و طرفداران زیادی پیدا میکنند اما مشکل Prehistoric Dude در طراحی گرافیکی بازی بی روح بودن آن و همخوانی نداشتن رنگ بندی محیط ها با یکدیگر است که این مسئله گاهی بسیار آزاردهنده و نا امید کننده است.
موسیقی و صداگذاری بازی نیز هیچ نکته مثبتی در خود ندارد و حتی گاهی گوش خراش و آزاردهنده است و شما هم احتمالا با شنیدن موسیقی پس زمینه بازی ترجیح میدهید بازی را بدون موسیقی و یا حداقل با صدای بسیار کم ادامه دهید.
اگر تا به اینجا دلایل ارائه شده برایتان کافی نبود که از تجربه این بازی منصرف شوید باید به گیم پلی بازی اشاره کرد که شاید منفی ترین نکته ی منفی این بازی است! مثلا چرا باید برای کشتن یک زنبور لازم باشد که دو تبر به سمتش پرت کنید درحالی که پیدا کردن یک عدد از آن هم سخت است! و چرا باید برای رسیدن به نقطه ای و آویزان شدن از آن بارها و بارها تلاش کنید!
این بازی در گیم پلی و کنترل بسیار ضعیف تر از بخش های دیگر عمل کرده پیشروی در بازی و گذراندان مراحل بسیار کند و غذاب آور پیش میرود در بازی آیتم های ویژه ای وجود دارد و با بدست آوردن آنها قابلیت ها جدیدی به شخصیت اصلی بازی اضافه میشود مثلا با پیدا کردن دستکش میتوان راحت تر از لبه ی سنگ ها آویزان شد و با پیدا کردن ابزاری قواصی میتوان زیر آب شنا کرد اما طراحی کنترل های تمام این ابزارها ضعیف است و پیشروی با آنها آزاردهنده لست که باعث شده این قابلیت نیز نتواند بازی را نجات دهد.
به اتمام رساندن بازی به علاوه گشتن محیط در این بازی برای پیدا کردن رازها و مکان های مخفی حدودا 2 ساعت زمان میبرد که خوشبختانه زمان کمی است چون نیاز نیست زمان بیشتری را برای این عنوان هدر دهید.
دز بازی Trophy و Achivment های نسبتا فراوانی وجود دارد که بدست آوردن آنها نسبتا آسان است و میتوان در حین یک بار به اتمام رساندن بازی تمام آنها را بدست آورد و این جزو معدود نکات مثبت بازی است.
اما به طور کلی نکات منفی بازی بسیار بیشتر از نکات مثبت بازی است و میتوان گفت بازی چیزی برای عرضه ندارد اگر این عنوان را تجربه نکنید ضرر نکرده اید.