با اطمینان می توان گفت بازیهای پلتفرمر که تحت عنوان سکوبازی هم شناخته می شوند، تجربه و دید گیمرها را در این نسل های کنونی متحول کرده اند و طی چند سال اخیر نیز بازار انتشار بازیهایی که از این سبک منتشر می شوند، رشد و پیشرفت های چشم گیری داشته است. البته گیمرها و منتقدین هم از بازیهای این سبک استقبال فوق العاده ای به عمل آورده اند و همین موضوع سبب می شود استودیوهای مستقل، تمرکز خود را بیشتر روی ساخت این عناوین معطوف کنند. بازی Space Tail: Every Journey Leads Home هم یکی از جدیدترین بازیهای منتشر شده در سبک پلتفرمر است که با به کار بردن یک موضوع جدید در بخش داستانی خود توانسته به موفقیت برسد. جهت مطالعه نقد و بررسی این بازی در وب سایت Game Inja ما را همراهی کنید.
Space Tail: Every Journey Leads Home یک بازی پلتفرمر و ماجراجویی همراه با پازل های آرکید است که داستان آن از رویدادهای تاریخی الهام گرفته شده و از ایده جدیدی در محتوای داستانی خود استفاده کرده است: گشت و گذار در فضای بیکران و سیارات ناشناخته به وسیله یک سگ! در این بازی، قهرمان ما یک سگ دوست داشتنی به نام Bea است که از سفر خود به فضا جان سالم به در می برد و اکنون در دنیای ماورای زمین قرار دارد. در آنجا او ماجراجویی خودکاوش در سیارات ناشناخته و ایستگاه های فضایی را آغاز می کند. او باید از حواس خود استفاده کند تا راه بازگشت به همراهانش و در نهایت “خانه” را پیدا کند.
وقتی عبارت «بر اساس رویدادهای واقعی و تاریخی» را می خوانید، با این داستان راحت تر ارتباط برقرار می کنید و به نظر می رسد راحت تر بتوانید احساس همدردی یا همدلی داشته باشید. در مورد داستان این بازی هم می توان گفت، نه یک، بلکه چندین داستان از حیوانات متعددی را روایت می کند که ناخواسته جان خود را برای پیشرفتهای فناوری ما فدا کردند. برای مثال در دنیای واقعی، Laika اولین سگ بود که توانست به فضا برود که به ما این امکان را داد تا با پرداخت هزینه گزافی در مورد فضای بیکران بیشتر بدانیم. معمولا این رویدادها در طول برگزاری مسابقه فضایی در جنگ سرد اتفاق افتاد و خوشبختانه از آن زمان خوشبختانه، شرایط بررسی کاوش ما در دنیای فضا تغییر کرده است.
در بازی Space Tail: Every Journey Leads Home، داستان Bea را دنبال می کنیم، سگی که همواره عشق و صمیمیت صاحبش را دریافت می کرده، اما در نهایت مجبور شد حواس بویایی، شنوایی و بینایی خود را برای رفتن به فضا و انجام ماموریت ویژه تقویت کند. او با چرخشی از رویدادهای واقعی، بازمانده این سفر می شود و در نهایت در سیاره ای ناشناخته فرود می آید. او در طول سفر و ماجراجویی پرمخاطره اش، از حواس قوی خود استفاده می کند تا بوها و عطرهای آشنا را استشمام کند، صدای تهدیدات را از دور بشنود، یا از بینایی خود برای حل معماها استفاده کند. با اینکه Bea از صاحب عزیزش جدا شده، اما در این سفر فضایی تنها نیست. در طول ماجراجویی خود، او با برقراری ارتباط به وسیله انجام دادن اقدامات رفتاری یک سگ، مانند دادن پنجه، زوزه کشیدن، غلت زدن و بسیاری دیگر، دوستان جدیدی پیدا می کند.
موجوداتی که Bea در سفر خود با آنها ملاقات می کند معمولا شخصیتی منزوی داشته و غمگین، عصبانی یا بی حوصله هستند. با این حال، این موارد چیزی نیستند که قهرمان داستان ما نتواند از عهده انجام آن ها برآید. این حیوانات به Bea حرکات و قابلیت های جدیدی آموزش می دهند که به کمک می کند راحت تر بتواند ماموریت های خود را انجام دهد. پس از اینکه که Bea توانست با آنها دوست شود، اغلب اوقات به پیشروی او طی مراحل بازی کمک می کنند. این همراهان اصلی که به Bea در اکتشاف کمک می کنند، پس از گذشت زمان، بیشتر به او وابسته می شوند و مهارت های بیشتری را به او یاد می دهند تا بتواند زنده بماند و به پیشروی ادامه دهد. برای مثال Rose که یک ستاره دنباله دار است، توانایی ضربه زدن به دشمنان یا اشیا را به Bea می آموزد و 8088Y، رباتی که می تواند مکانیسم های مختلف را باز کند و هک کند، جوز همراهان وفادار و مورد اعتماد Bea هستند و تمام تلاش خود را برای محافظت و راهنمایی او انجام می دهند.
با وجود اینکه بازی روی نحوه روایت داستانی و گیم پلی خود تمرکز زیادی دارد، ولی این توجه باعث می شود همه آن ها به رساندن مفهوم اصلی بازی کمک شایانی کنند، اما این جمله بدان معنا نیست که بقیه المان های بازی کنار گذاشته شده اند. هر محیطی حال و هوای و اصالت خود را دارد و دارای پازل هایی است که با محیط اطرافش مطابقت دارد. با اینکه در بعضی از مکان ها، ناهماهنگی حداقلی وجود داشت، اما چیز قابل توجهی نبود و عمدتا به این دلیل که بازی دارای المان های فانتزی ای است که به خوبی در دنیای بازی قابل درک هستند.
در بخش گیم پلی، استفاده از مکانیزم های حواس چندگانه Bea سرگرم کننده و شهودی است. حس بینایی او که می تواند در مناطق خاصی ببیند مفید است، به خصوص زمانی که باید مراقب باشید وارد دید دشمنان نشوید. حس بویایی Bea نیز می تواند بسیار مفید باشد و به او نشان می دهد که به کدام سمت باید برود و حتی گاهی اوقات در چه جایی می تواند چیزهای کاربردی را پیدا کند. با این حال، گاهی اوقات، حس بویایی Bea میتواند شما را به مکانهای متعددی هدایت کند و آن را کمی گیج کننده کند. تنها حسی که در تمام طول بازی کمی کمتر استفاده می شد، شنوایی بود. اگرچه Bea گاهی اوقات نیاز به استفاده از آن دارد، اما بسیار کم است و به اندازه حواس دیگر مورد نیاز نیست. به دلیل حجم محتوایی که این بازی در حال حاضر دارد، چندان مهم نیست، اما می توانست خیلی بیشتر از آن استفاده کند.
فقط به نظر می رسد یکسری جزئیات بازی نیاز به بهبود داشته باشد، اما تجربه کلی رضایت بخش است. بازی Space Tail: Every Journey Leads Home به وضوح تأثیری که از بازی های مشابه دیگر گرفته را نشان می دهد، برای مثال روشهای مختلف برای عبور از یک مرحله یا گاهی اوقات بازگشت به مناطقی که قبلا بازدید کرده اید.
موسیقی ارکستری فضایی بازی شبیه هیچ چیز دیگری نیست و نظیر ندارد. موسیقی های متنی که در پس زمینه اجرا می شوند، فوقالعاده است و موسیقی متن هر صحنه کاملا متناسب با آن است. با این حال آهنگ ها آنقدر به یاد ماندنی نیستند که مانند دیگر آهنگ های جذاب دیگر بازی ها در ذهن باقی بمانند. معمولا در بازیهای پلتفرمر دو بعدی شاهد به کار رفتن طراحی های هنری فوق العاده زیبایی در بخش گرافیکی بازی هستیم و این موضوع در مورد بازی Space Tail: Every Journey Leads Home هم صدق می کند.
بازی بسیار کوتاه است و فقط در سه ساعت می توانید آن را به طور کامل به پایان برسانید، اما طی این زمان کوتاه، احساس ماجراجویی واقعی را به شما القا می کند. روایت داستانی بازی در تمام جنبه هایش، بازیکن را وادار می کند تا با داستان و با Bea همدلی کند. بازی Space Tail: Every Journey Leads Home تخیلی از شجاعت، شجاعت و درک عمیق تر از خودکاوی را ترسیم می کند، چه در فضای بیرونی و چه در درون خودتان. برای بازیکنانی که از سری Ori، بازیهایی مانند Limbo یا عناوین مشابه لذت میبرند، این ممکن است برای شما نیز مناسب باشد.
Comments
No Comments